کوروش از نامآورترین شاهان تاریخ ایران و بنیانگذار سلسله هخامنشی را به القاب مختلف خواندهاند: کوروش کبیر، پدر پارسیها، برگزیده مردوک کهنترین خدای بابل، فرستاده یهوه، فاتح بزرگ. او خود در منشور گلیاش نوشته است: منام کوروش، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه توانمند، شاه چهار گوشه جهان. این منشور میگوید: کوروش به دادگری و راستی، شبانی کرد. مردوک، سرور بزرگ که پرونده مردمانش است، به کارهای نیک او و دل راستینش به شادی مینگریست. طبق گزارشهای تاریخی، کوروش به مدت سی سال از سال ۵۵۹ تا ۵۲۹ پیش از میلاد، بر ایران فرمانروایی کرد و مرزهای تحت امرش را بیش از هر حاکم دیگری گسترش داد. جزئیاتی از زندگی کوروش تا پیش از پادشاهیاش در دست نیست. مورخان یونانی افسانهای نقل میکنند که بر اساس آن پدربزرگ مادری او آستیاگ خواب میبیند که کوروش، بزرگ میشود و علیه او قیام میکند و تاج و تخت را از او میگیرد. طبق این روایت یونانی، آستیاگ از بیم واقعیتپیداکردن این خواب، دستور قتل نوهاش کوروش را میدهد. اما مامور قتل کوروش، برای فرار از آن که دستش به خون کسی از خاندان پادشاهی آلوده شود، این
کار را نمیکند و در عوض او را به چوپانی میسپارد تا در کوه و دشت رهایش کند. اما چوپان نیز چنین نمیکند و کوروش را نگه میدارد و همچون فرزند خود پرورش میدهد. بعدها در در جریان یک بازی کودکانه، کوروش پسر یکی از اشرافزادگان را میزند و وقتی او را برای توبیخ به دربار میبرند ولی آنجا هویت واقعی او آشکار میشود و زندگی تازهای در دربار آغاز میکند.
اما از این دست افسانهها و داستانها درباره چهرههای بزرگ تاریخ کم نیست.
وستا سرخوش کرتیس، مورخ، میگوید کوروش از کودکی صفات برجستهای داشته و از جمله وقتی با بچههای دیگر بازی میکرده، همیشه نقش حاکم یا پادشاه را به عهده میگرفته است.
در منشور معروف کوروش، او خودش پدر و پدربزرگانش را پادشاهان پارس معرفی میکند.
املی کورت، استاد تاریخ باستان خاورمیانه، تصریح میکند امروز تنها مدرکی که درباره پدر و مادر کوروش در دست است، حرفهای خود او در منشور معروفش است که میگوید منام، کوروش، پسر کمبوجیه. بر این اساس، او از خانواده سلطنتی پارس بوده است.
فتح همدان؛ یکیشدن پادشاهی پارس و ماد
کوروش از خانوادهای بود که برای دههها بر انشان حکومت میکردند و از مادها تبعیت میکردند. پدربزرگ مادریاش آستیاگ، پادشاه امپراتوری ماد بود. او در سال ۵۵۰ قبل از میلاد، از ضعف حاکمان ماد استفاده کرد و خواب پدربزرگ را تعبیر کرد.
نسب پدری کوروش از پادشاهی انشان بود و نسب مادریاش از پادشاهی ماد. وستا سرخوش کورتیس میگوید: کوروش بنا داشت این دو پادشاهی را به یکدیگر پیوند بزند.
ژوزف ویزهوفر، استاد تاریخ باستان در دانشگاه کیل آلمان، به این روایت تاریخی اعتماد دارد که میگوید این ابتدا آستیاگ بود که به کوروش حمله کرد اما بعد سپاه آستیاگ به او پشت کرد و به کوروش پیوست. کوروش موفق شد بدون آنکه خون زیادی ریخته شود، امپراتوری مادها را در هگمتانه یا همدان امروزی فتح کند.
کوروش در پاسارگاد، در قلب ایران امروز، پایتختی برای پادشاهیاش بنا نهاد و امپراتوری عظیمش را آغاز کرد.
حکمرانی به شیوه کوروش
در دولت تازهای که کوروش تشکیل داد، اشراف و نخبگان ماد و هخامنشی را با هم به خدمت گرفت. در این حکومت، هر اقلیمی فرمانروایی محلی داشت که آن را نمایندگی میکرد. به گفته مورخان، کوروش الگویی برای کشورداری پایه گذاشت که در سدههای متمادی توسط هخامنشیان، یونانیان، و رومیان به کار گرفته شد. هرچند وسعت امپراتوری هیچکدام به بزرگی کوروش نبود.
محمد داندمایف، یکی از سرشناسترین مورخان معاصر روس، تحقیقات زیادی درباره نفوذ سیاسی و نظامی کوروش انجام داده است.
او میگوید: "کوروش به قدرت نظامی برتر در منطقه تبدیل شد. چیزی که سابقه نداشت. از قدرت نظامی و بینش سیاسی او میشد پیشبینی کرد که قدرتش بر منطقه چیره میشود."
به اعتقاد داندمایف، یکی از مهمترین دلایل موفقیت کوروش در اداره این امپراتوری بزرگ، ترکیب روشهای نظامی و سیاسی بوده است. او توانست با سیاست توام تهدید و تشویق، قلمروی امپراتوریاش را بیش از هر فاتح دیگری در گذشته و آینده گسترش دهد.
وستا سرخوش کرتیس معتقد است کوروش جای ستایش دارد اما نه به خاطر لشگرکشیهایی که کرد و ممالکی که فتح کرد، بلکه به خاطر ایدئولوژیای که از خود باقی گذاشت.
تورج دریایی، استاد تاریخ ایران و جوامع پارسیزبان در دانشگاه کالیفرنیا در این باره میگوید: "آنچه کوروش کبیر را از دیگران متفاوت میکند، نحوه برخوردش با اقوام و ادیان مختلف در شاهنشاهیاش است."
در عین حال مورخان یادآوری میکنند کوروش در زمانهای حکومت میکرد که رقیب در خور توجهی نداشت تا سد مسیر کشورگشایی او شود یا برای حکمرانیاش نگرانی عمدهای ایجاد کند.
املی کورت، استاد تاریخ باستان خاورمیانه در دانشگاه یو سی ال لندن، معتقد است: "چیزی که او را از همه پیشینیان و آیندگانش و حتی امپراتوری روم متفاوت میکند، این است که او هیچ رقیبی نداشت."
فتح بابل
کوروش در سال ۵۳۹ پیش از میلاد به بابل که قدرتی بزرگ در آسیای غربی بود، حمله کرد و آن را نیز به تصرف در آورد.
درباره نحوه این پیروزی، دو روایت مختلف وجود دارد. یک افسانه یونانی در این باره میگوید سپاهیان کوروش با تغییر دادن مسیر رود فرات و هدایت آن به یک خندق، عمق آب را کم کردند و توانستند با عبور شبانه از این رود، بابل را فتح کنند.
محمد داندمایف، مورخ روس، با این روایت مخالف است و میگوید: "نه؛ کوروش مسیر رودخانه را عوض نکرد. این فقط یک افسانه است. او بابل را با قدرت نظامی، درک صحیح سیاسی و نقشهریختن فتح کرد. ماجرای رودخانه فقط یک داستان است که یونانیها ساختهاند."
املی کورت اهمیت پیداکردن این روایت را نمونهای برای این میداند که یک افسانه تاریخی چهقدر میتواند در مقابل یک واقعیت تاریخی ِ بیآبو تاب، پر رنگ شود.
ژوزف ویزهوفر نیز از روایت یونانی در این باره استقبال نمیکند. این استاد دانشگاه کیل آلمان، روایت شرقی این پیروزی را معتبرتر میشمرد.
او میگوید: "ترجیح میدهم در این باره به باورهای ایرانی معتقد بمانم که میگوید گروههایی از مردم ِ آنجا که البته روحانیون بابل در میان آنها نبودند، با کوروش همراهی کردند یا در مقابل نبونیدوس، شاه بابل، ایستادند. احتمالا همین عامل باعث شد فتح بدون خشونت این شهر برای کوروش و سپاهش ممکن شود."
یک استوانه گِلی
کوروش همان اندازه که امروز به خاطر وسعت امپراتوریاش شناخته میشود، با استوانهای گلی که به جا گذاشته نیز معروف است. آنچه کوروش چه از روی سیاستورزی و چه صادقانه روی منشورش نوشته، اولین سند حقوق بشر در تاریخ جهان خوانده شده است و از مهمترین آثار تاریخی ایرانیان شمرده میشود.
در این منشور، بر مشروعیت پادشاهی کوروش و احترام او به مذهب و سنتهای بابل تاکید شده است. کوروش در این منشور میگوید به سربازانش دستور داده تا کسی را نکشند و صلحجو باشند.
وستا سرخوش کرتیس، از متصدیان موزه بریتانیاست که این اثر تاریخی در آنجا نگهداری میشود. او درباره این اثر تاریخی میگوید: "قسمت اول این منشور درباره بابل در زمان پیش از کوروش است. قسمت دوم آن از زبان خود کوروش است که خیلی اهمیت دارد. از زبان خود کوروش میشنویم که چهطور به سربازانش دستور داده است سلاح های خود را کنار بگذارند و کسی را نکشند."
این مورخ میگوید طبق منشور کوروش، او به مردم تحت حکومت خود این آزادی را داد که سنت منطقه خود را دنبال کنند، خدایانی را که بهشان عقیده داشتند بپرستند، و پرستشگاههای خود را داشته باشند.
محمد داندمایف، مورخ روس، درباره منشور کوروش میگوید: "نحوه شکلگرفتن این منشور هم مهم است. کوروش این منشور را به رسم بینالنهرین ساخته است. به سنت آنها احترام گذاشته و به زبان بابلی نوشته است. این نشاندهنده احترام کوروش به سنتهای مناطقی است که مغلوب او شدهاند."
تردیدهایی هم درباره متن این منشور و همچنین اطلاق "نخستین سند حقوق بشر جهان" به آن مطرح است. جان کرتیس، مورخ و از مدیران موزه بریتانیا در حوزه تاریخ ایران و عراق، میگوید: "اگر آنچه در منشور کوروش نوشته شده را بپذیریم، حکومت او – بر خلاف بسیاری از فرمانروایان دنیای قدیم – بر اساس صلح و مدارا بوده است."
تورج دریایی این استوانه گلی را "یک سند بسیار جالب و مهم از دوره باستان" بر میشمارد.
اما املی کورت، کوروش را از جهت دیگری بینظیر میداند. او از جمله مورخانی است که تردیدهایی درباره ادعاها درباره محتوای منشور کوروش مطرح کرده است. خانم کورت میگوید کوروش در تاسیس امپراتوریاش، بینظیر و استثنایی است؛ امپراتوری عظیمی که فقط با امپراتور روم میتوان مقایسهاش کرد.
پایان و میراث امپراتور
مرگ کوروش در سال سیام سلطنت او در حدود سال ۵۲۹ پیش از میلاد اتفاق افتاده اما روایات مختلفی درباره آن وجود دارد. نمیتوان با قاطعیت گفت عمر کسی که همه زندگیاش را در جنگ و کشورگشایی سپری کرد، چهطور سر آمد.
روایتهایی حکایت از مرگ طبیعی او دارد. اما برخی از جمله هرودوت، تاریخنگار باستانی، میگویند که او در یکی از سختترین نبردهایش در جنگ با ماساگاتها در شمال شرقی ایران کشته شد. اما اگر چنین باشد، باز آوردن جسد کوروش به پاسارگاد توسط سپاه شکستخوردهاش، بعید به نظر میرسد.
املی کورت میگوید: "این روایت که کوروش در جنگ کشته شده، قطعا قهرمانانهتر از آن است که او در بستر بیماری مرده باشد. اما اصل این موضوع که کوروش چگونه مرد، برای ما روشن نیست."
ژوزف ویزهوفر، استاد تاریخ باستان، درباره شخصیت کوروش میگوید: "کوروش حتما شخصیتی خیلی کاریزماتیک داشته است. اگر جز این بود، نمیتوانست اینهمه سرباز و پیرو برای خود جمع کند. بههرحال او توانست پارس را از کشوری کوچک به یک امپراتوری قدرتمند تبدیل کند. اما قدرت نظامی برای چنین کاری کافی نبوده است. کوروش این توانایی را داشت که مردم را در دورترین نقاط کشورش و در مجاورت دشمنان و حتا مردم کشورهای دشمن را نیز با خود همراه کند."
تورج دریایی نیز در ستایش از میراث کوروش، بر این نکته دست میگذارد که یونانیان در همان حال که در جنگ با ایرانیان بودند، از او به نیکی یاد کردهاند.
فارغ از اینکه این خصایل چهقدر واقعیت تاریخی داشته باشند، میتوان او را تجلی نمادین یک ابر مرد از دیدگاه ایرانیان دانست. پادشاهی که با وجود قدرت عظیمش، مهربان و بخشنده است.
کار را نمیکند و در عوض او را به چوپانی میسپارد تا در کوه و دشت رهایش کند. اما چوپان نیز چنین نمیکند و کوروش را نگه میدارد و همچون فرزند خود پرورش میدهد. بعدها در در جریان یک بازی کودکانه، کوروش پسر یکی از اشرافزادگان را میزند و وقتی او را برای توبیخ به دربار میبرند ولی آنجا هویت واقعی او آشکار میشود و زندگی تازهای در دربار آغاز میکند.
اما از این دست افسانهها و داستانها درباره چهرههای بزرگ تاریخ کم نیست.
وستا سرخوش کرتیس، مورخ، میگوید کوروش از کودکی صفات برجستهای داشته و از جمله وقتی با بچههای دیگر بازی میکرده، همیشه نقش حاکم یا پادشاه را به عهده میگرفته است.
در منشور معروف کوروش، او خودش پدر و پدربزرگانش را پادشاهان پارس معرفی میکند.
املی کورت، استاد تاریخ باستان خاورمیانه، تصریح میکند امروز تنها مدرکی که درباره پدر و مادر کوروش در دست است، حرفهای خود او در منشور معروفش است که میگوید منام، کوروش، پسر کمبوجیه. بر این اساس، او از خانواده سلطنتی پارس بوده است.
فتح همدان؛ یکیشدن پادشاهی پارس و ماد
کوروش از خانوادهای بود که برای دههها بر انشان حکومت میکردند و از مادها تبعیت میکردند. پدربزرگ مادریاش آستیاگ، پادشاه امپراتوری ماد بود. او در سال ۵۵۰ قبل از میلاد، از ضعف حاکمان ماد استفاده کرد و خواب پدربزرگ را تعبیر کرد.
نسب پدری کوروش از پادشاهی انشان بود و نسب مادریاش از پادشاهی ماد. وستا سرخوش کورتیس میگوید: کوروش بنا داشت این دو پادشاهی را به یکدیگر پیوند بزند.
ژوزف ویزهوفر، استاد تاریخ باستان در دانشگاه کیل آلمان، به این روایت تاریخی اعتماد دارد که میگوید این ابتدا آستیاگ بود که به کوروش حمله کرد اما بعد سپاه آستیاگ به او پشت کرد و به کوروش پیوست. کوروش موفق شد بدون آنکه خون زیادی ریخته شود، امپراتوری مادها را در هگمتانه یا همدان امروزی فتح کند.
کوروش در پاسارگاد، در قلب ایران امروز، پایتختی برای پادشاهیاش بنا نهاد و امپراتوری عظیمش را آغاز کرد.
حکمرانی به شیوه کوروش
در دولت تازهای که کوروش تشکیل داد، اشراف و نخبگان ماد و هخامنشی را با هم به خدمت گرفت. در این حکومت، هر اقلیمی فرمانروایی محلی داشت که آن را نمایندگی میکرد. به گفته مورخان، کوروش الگویی برای کشورداری پایه گذاشت که در سدههای متمادی توسط هخامنشیان، یونانیان، و رومیان به کار گرفته شد. هرچند وسعت امپراتوری هیچکدام به بزرگی کوروش نبود.
محمد داندمایف، یکی از سرشناسترین مورخان معاصر روس، تحقیقات زیادی درباره نفوذ سیاسی و نظامی کوروش انجام داده است.
او میگوید: "کوروش به قدرت نظامی برتر در منطقه تبدیل شد. چیزی که سابقه نداشت. از قدرت نظامی و بینش سیاسی او میشد پیشبینی کرد که قدرتش بر منطقه چیره میشود."
به اعتقاد داندمایف، یکی از مهمترین دلایل موفقیت کوروش در اداره این امپراتوری بزرگ، ترکیب روشهای نظامی و سیاسی بوده است. او توانست با سیاست توام تهدید و تشویق، قلمروی امپراتوریاش را بیش از هر فاتح دیگری در گذشته و آینده گسترش دهد.
وستا سرخوش کرتیس معتقد است کوروش جای ستایش دارد اما نه به خاطر لشگرکشیهایی که کرد و ممالکی که فتح کرد، بلکه به خاطر ایدئولوژیای که از خود باقی گذاشت.
تورج دریایی، استاد تاریخ ایران و جوامع پارسیزبان در دانشگاه کالیفرنیا در این باره میگوید: "آنچه کوروش کبیر را از دیگران متفاوت میکند، نحوه برخوردش با اقوام و ادیان مختلف در شاهنشاهیاش است."
در عین حال مورخان یادآوری میکنند کوروش در زمانهای حکومت میکرد که رقیب در خور توجهی نداشت تا سد مسیر کشورگشایی او شود یا برای حکمرانیاش نگرانی عمدهای ایجاد کند.
املی کورت، استاد تاریخ باستان خاورمیانه در دانشگاه یو سی ال لندن، معتقد است: "چیزی که او را از همه پیشینیان و آیندگانش و حتی امپراتوری روم متفاوت میکند، این است که او هیچ رقیبی نداشت."
فتح بابل
کوروش در سال ۵۳۹ پیش از میلاد به بابل که قدرتی بزرگ در آسیای غربی بود، حمله کرد و آن را نیز به تصرف در آورد.
درباره نحوه این پیروزی، دو روایت مختلف وجود دارد. یک افسانه یونانی در این باره میگوید سپاهیان کوروش با تغییر دادن مسیر رود فرات و هدایت آن به یک خندق، عمق آب را کم کردند و توانستند با عبور شبانه از این رود، بابل را فتح کنند.
محمد داندمایف، مورخ روس، با این روایت مخالف است و میگوید: "نه؛ کوروش مسیر رودخانه را عوض نکرد. این فقط یک افسانه است. او بابل را با قدرت نظامی، درک صحیح سیاسی و نقشهریختن فتح کرد. ماجرای رودخانه فقط یک داستان است که یونانیها ساختهاند."
املی کورت اهمیت پیداکردن این روایت را نمونهای برای این میداند که یک افسانه تاریخی چهقدر میتواند در مقابل یک واقعیت تاریخی ِ بیآبو تاب، پر رنگ شود.
ژوزف ویزهوفر نیز از روایت یونانی در این باره استقبال نمیکند. این استاد دانشگاه کیل آلمان، روایت شرقی این پیروزی را معتبرتر میشمرد.
او میگوید: "ترجیح میدهم در این باره به باورهای ایرانی معتقد بمانم که میگوید گروههایی از مردم ِ آنجا که البته روحانیون بابل در میان آنها نبودند، با کوروش همراهی کردند یا در مقابل نبونیدوس، شاه بابل، ایستادند. احتمالا همین عامل باعث شد فتح بدون خشونت این شهر برای کوروش و سپاهش ممکن شود."
یک استوانه گِلی
کوروش همان اندازه که امروز به خاطر وسعت امپراتوریاش شناخته میشود، با استوانهای گلی که به جا گذاشته نیز معروف است. آنچه کوروش چه از روی سیاستورزی و چه صادقانه روی منشورش نوشته، اولین سند حقوق بشر در تاریخ جهان خوانده شده است و از مهمترین آثار تاریخی ایرانیان شمرده میشود.
در این منشور، بر مشروعیت پادشاهی کوروش و احترام او به مذهب و سنتهای بابل تاکید شده است. کوروش در این منشور میگوید به سربازانش دستور داده تا کسی را نکشند و صلحجو باشند.
وستا سرخوش کرتیس، از متصدیان موزه بریتانیاست که این اثر تاریخی در آنجا نگهداری میشود. او درباره این اثر تاریخی میگوید: "قسمت اول این منشور درباره بابل در زمان پیش از کوروش است. قسمت دوم آن از زبان خود کوروش است که خیلی اهمیت دارد. از زبان خود کوروش میشنویم که چهطور به سربازانش دستور داده است سلاح های خود را کنار بگذارند و کسی را نکشند."
این مورخ میگوید طبق منشور کوروش، او به مردم تحت حکومت خود این آزادی را داد که سنت منطقه خود را دنبال کنند، خدایانی را که بهشان عقیده داشتند بپرستند، و پرستشگاههای خود را داشته باشند.
محمد داندمایف، مورخ روس، درباره منشور کوروش میگوید: "نحوه شکلگرفتن این منشور هم مهم است. کوروش این منشور را به رسم بینالنهرین ساخته است. به سنت آنها احترام گذاشته و به زبان بابلی نوشته است. این نشاندهنده احترام کوروش به سنتهای مناطقی است که مغلوب او شدهاند."
تردیدهایی هم درباره متن این منشور و همچنین اطلاق "نخستین سند حقوق بشر جهان" به آن مطرح است. جان کرتیس، مورخ و از مدیران موزه بریتانیا در حوزه تاریخ ایران و عراق، میگوید: "اگر آنچه در منشور کوروش نوشته شده را بپذیریم، حکومت او – بر خلاف بسیاری از فرمانروایان دنیای قدیم – بر اساس صلح و مدارا بوده است."
تورج دریایی این استوانه گلی را "یک سند بسیار جالب و مهم از دوره باستان" بر میشمارد.
اما املی کورت، کوروش را از جهت دیگری بینظیر میداند. او از جمله مورخانی است که تردیدهایی درباره ادعاها درباره محتوای منشور کوروش مطرح کرده است. خانم کورت میگوید کوروش در تاسیس امپراتوریاش، بینظیر و استثنایی است؛ امپراتوری عظیمی که فقط با امپراتور روم میتوان مقایسهاش کرد.
پایان و میراث امپراتور
مرگ کوروش در سال سیام سلطنت او در حدود سال ۵۲۹ پیش از میلاد اتفاق افتاده اما روایات مختلفی درباره آن وجود دارد. نمیتوان با قاطعیت گفت عمر کسی که همه زندگیاش را در جنگ و کشورگشایی سپری کرد، چهطور سر آمد.
روایتهایی حکایت از مرگ طبیعی او دارد. اما برخی از جمله هرودوت، تاریخنگار باستانی، میگویند که او در یکی از سختترین نبردهایش در جنگ با ماساگاتها در شمال شرقی ایران کشته شد. اما اگر چنین باشد، باز آوردن جسد کوروش به پاسارگاد توسط سپاه شکستخوردهاش، بعید به نظر میرسد.
املی کورت میگوید: "این روایت که کوروش در جنگ کشته شده، قطعا قهرمانانهتر از آن است که او در بستر بیماری مرده باشد. اما اصل این موضوع که کوروش چگونه مرد، برای ما روشن نیست."
ژوزف ویزهوفر، استاد تاریخ باستان، درباره شخصیت کوروش میگوید: "کوروش حتما شخصیتی خیلی کاریزماتیک داشته است. اگر جز این بود، نمیتوانست اینهمه سرباز و پیرو برای خود جمع کند. بههرحال او توانست پارس را از کشوری کوچک به یک امپراتوری قدرتمند تبدیل کند. اما قدرت نظامی برای چنین کاری کافی نبوده است. کوروش این توانایی را داشت که مردم را در دورترین نقاط کشورش و در مجاورت دشمنان و حتا مردم کشورهای دشمن را نیز با خود همراه کند."
تورج دریایی نیز در ستایش از میراث کوروش، بر این نکته دست میگذارد که یونانیان در همان حال که در جنگ با ایرانیان بودند، از او به نیکی یاد کردهاند.
فارغ از اینکه این خصایل چهقدر واقعیت تاریخی داشته باشند، میتوان او را تجلی نمادین یک ابر مرد از دیدگاه ایرانیان دانست. پادشاهی که با وجود قدرت عظیمش، مهربان و بخشنده است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر