Tehrân     Kiyef      Dâlâs     Moskow     Sufiye     Âstâne     Berlin     Došanbe     Âdelâyd     Halifaks       Tâ Nowruz

۱۳۸۸ بهمن ۸, پنجشنبه

آیا می دانستید که ...؟

۱) آیا می دانستید که بسیاری از ایرانیان بر این باورند که کبک ها برای آن که کسی آن ها را نییند سرشان را زیر برف فرو می کنند و به همین علت هم ضرب المثل " مثل کبک سرش را زیر برف فرو می کند " را برای کسانی به کار می برند که چون ایرادات خود را نمی بینند، فکر می کنند دیگران هم  ایرادی در آنان نمی بینند ؟ در میان مردم ما این گونه شهرت یافته است که در فصل زمستان و هنگامی که زمین پوشیده از برف است، کبک ها به محض آن که در محاصره ی شکارچیان قرار می گیرند، فورن سر خود را در برف فرو می کنند تا شکارچیان را نبینند و گمان می کنند چون خودشان شکارچیان را نمی بینند، پس شکارچیان هم آن ها را نمی بینند. زکریای قزوینی در کتاب عجایب المخلوقات ، برگ ۴۴١  می نویسد « چون صیادان قصد او کنند سر را در زیر برف پنهان کند و چندان پندارد که صیاد او را ندیده و نبیند». 
بخش نخست ( ۱۰- ۱ )

لیکن این گمان درباره ی کبک که به شکلی در ذهن عامه و حتا شاعران و نویسندگان ما وجود دارد و ضرب المثلی هم برای آن ساخته اند، به کلی نادرست و باطل است، زیرا کبک آن شعور را ندارد که دست به حیله و تزویر بزند و حقیقت مطلب چیز دیگری است.
در گذشته هنگامی که برف می بارید شکارچیان به مناطقی می رفتند که کبک زیاد داشت و از چهار سو آن ها را محاصره می کردند و در سکوت کامل و آرام به سمت آن ها حرکت می کردند و هنگامی که کاملن به آن ها نزدیک می شدند آن ها را وحشت زده کرده و به هوا می پراندند تا در هوا بزنند.
از ویژگی های کبک این است که هنگام احساس خطر  با وحشت از جای خود به هوا می پرد و  چند متر آن طرف تر دوباره به زمین فرود می آید. پیداست که چون زمین پوشیده از برف است، این پرنده ی زیبا به علت سرعت فرود آمدن، گاهی سر و گردن و گاه حتا همه ی اعضای بدنش در برف فرو می رود، به گونه ای که تنها دم و دو پایش بیرون از برف باقی می ماند و بدین ترتیب قدرت خارج شدن از برف و پرواز دوباره از او گرفته می شود. در همان هنگام هم شکارچیان سر می رسیدند و آن ها را که سر در برف داشتند زنده زنده با دست می گرفتند.
بدین ترتیب بوده است که بسیاری فکر کرده اند که کبک ها دست به حیله زده و به خیال خود، خود را پنهان ساخته اند. باید گفت که همین امروز نیز در بسیاری از روستاهای کوهستانی  هنگامی که کبک ها در فصل سرما و برف در جستجوی غذا و دانه به طور گروهی حرکت می کنند روستاییان با پرتاب سنگ آن ها را وحشت زده کرده و می پرانند و کبک ها به همان ترتیبی که شرح داده شد پرواز می کنند و چند صد متر دورتر فرود آمده و گیر کرده در برف به دست روستاییان می افتند.

۲) آیا می دانستید که فارسی زبانان هنگامی که کسی در مورد کاری یا چیزی کوتاه بیاید و به آن تسلیم شود به نادرستی اصطلاح لنگ انداختن را درباره ی او به کار می برند و می گویند : « طرف بالاخره لنگ انداخت» یعنی از عهده ی کار بر نیامد  و شکست خورد ؟
معنی درست ِ اصطلاح لنگ انداختن  اما نه شکست خوردن و تسلیم شدن، بلکه کاملن چیز دیگری و به معنی میانجی گری کردن و وساطت میان دو حریف و آشتی دادن آنان است و هر کس این اصطلاح را به منظور اظهار تسلیم و شکست بفهمد و بفهماند کاملن اشتباه کرده است.
ورزش باستانی ایرانیان از دوران بسیار کهن در ایران به یادگار مانده است و با وجود پدید آمدن انواع و اقسام ورزش ها همچنان اهمیت و اعتبار خود را به عنوان ورزش و سنت ایرانی حفظ کرده است.
در این ورزش که از ورزش های سنگین به شمار می آید و جز زورمندان و پهلوانان را در گود آن راهی نیست، همه ی نکات و دقایق اخلاقی و مذهبی رعایت می شود و احترام بزرگ ترها و پیش کسوتان و پهلوانان آن به معنی کامل کلمه رعایت می شود.
جوانان و پهلوانان زورخانه با وجود سینه های پهن و بازوان ستبر و اندام و عضلات پیچیده از اظهار فروتنی و بزرگ داشت پیش کسوتان و دستگیری از فقیران و احقاق حق محرومان و ستمدیدگان ذره ای فروگذار نمی کنند. بلندی سردر ورودی زورخانه نیز کوتاه است تا هر کس وارد می شود ناگزیر سر فرود آورد و بدین ترتیب احترام زورخانه محفوظ بماند.
آداب و تشزیفات ورزش باستانی بسیار است که شرح ریزگان (جزییات) آن دز این جا نمی گنجد و ما تنها یکی از آداب آن را که به موضوع لنگ انداختن مربوط است برای خوانندگان ارجمند می آوریم:
از ایام گذشته و امروز نیز زسم است که پس از انجام تمرینات گوناگون و اجرای ورزش هایی با میل و کباده و سنگ و گورگه و تخته شنا و جز این ها، دو تن از ورزش کاران به اصطلاح با یکدیگر "سر شاخ " شده و به یکدیگر پیچیده و کشتی می گیرند. این نوع کشتی گرفتن و سرشاخ شدن تنها به منظور تمرین و نمایش است و جنبه ی رسمی و زورآزمایی ندارد ( و همان گونه که در تمرینات ورزش های رزمی دیگر نیز وارد آوردن ضربات آسیب رساننده ممنوع است و مربیان و داوران از وارد کردن آن ها جلوگیری می کنند) هنگامی که کشتی دو حریف جوان نیز که گرم زور آزمایی هستند به مرحله ی حساس یا خطرناکی می رسد و یا نزدیک است که یکی از حریفان پشت دیگری را به خاک برساند و مایه ی شرمندگی او شود، میان دار و یا مرشد زورخانه فورن لنگی را از کنار گود بر می دارد و به سوی دو کشتی گیر می اندازد و بلند می گوید: « پهلوانان ! حرمت لنگ » و کشتی گیران وظیفه دارند احترام مرشد و لنگ را محفوظ داشته و فورن از یکدیگر جدا شده و روی یکدیگر راببوسند و سر جای خود بر گردند. ( برای آشنایی بیش تر درباره ی زورخانه و ورزش باستانی به کتاب " نقش پهلوانی و نهضت عیاری" نوشته ی کاظم کاظمینی نگاه کنید).
از این رو در اصطلاح ورزش کاران ِ باستانی لنگ انداختن به معنی آشتی دادن و پایان دادن به درگیری است، لیکن شوربختانه بی توجهی مردم به ریشه ی این عبارت سبب گردیده است که در اصطلاح  از آن تسلیم و شکست مراد شود، در حالی که چون این نیست و لنگ انداختن از وظابف شخص سوم و افراد باصلاحیت و ارشد هر دسته و جمعیتی است که با روشن بینی و خیرخواهی خود مانع از ادامه ی قهر و جنگ میان مردم می شوند.

۳) آیا می دانستید که  واژه ی لولو که پدران و مادران ایرانی فرزندانشان را با آن می ترسانند یادگار و سوغات فرنگ رفته های ایرانی است و از کشور فرانسه آمده است ؟
پدران و مادران ایرانی به هنگام شیطنت و بازیگوشی کودکان خود آنان را با آمدن لولو که فکر می کنند لابد موجودی ترسناک و خیالی مانند غول و جن است تهدید می کنند تا کودکانشان آرام گرفته و دست از گریه یا بازیگوشی خود بردارند. در حقیقت اما واژه ی لولو  واژه ای فرانسوی به معنی گرگ است که در زبان فرانسوی آن را Le Loup می نویسند و  لُلو می خوانند.
در اروپا و به ویژه در فرانسه رسم بر این است که مردم کودکان خود را به هنگام شیطنت و بازیگوشی از گرگ بترسانند و ایرانیانی که در دوره ی قاجار به اروپا رفتند و بیش ترشان نیز در فرانسه بودند، پس از بازگشت به ایران کودکان خود را به همان روش و سنت اروپایی از لُلو یعنی گرگ می ترسانیدند و این واژه رفته رفته به لولو تبدیل شد.
ناگفته نگذارم که برخی از پژوهشگران نیز بر این باورند که اصل این واژه لؤ لؤ  بوده است که همان ابو لؤلؤ  ( یا فیروز ) جوان صنعتگر ایرانی است که به شکل غلامی در دستگاه والی کوفه خدمت می کرد و در آرزوی رهایی از قید بندگی بود. به نوشته ی "تاریخ بلعمی" نوشته ی محمد ابن جریر طبری و نیز  "مروج الذهب" نوشته ی مسعودی روزی که ابو لؤلؤ تنها در حضور خلیفه ی دوم، عمرخطاب بود از او خواهش فراوان کرد که از والی کوفه بخواهد تا او را در مقابل کارمزدش از بندگی رها سازد . اما عمر  پس از آن که درخواستش برای ساختن آسیابی بادی در مکه و مدینه، به دلایل فنی  توسط فیروز رد شد، خواهش  او را برای آزادی از بندگی اش نپذیرفت و ابو لؤلؤ که دیگر از آن  زندگی ننگین  و از جان خود سیر شده بود به نوشته ی "اسلام شناسی از دیدگاه فلسفه و عرفان"  نوشته ی بابک دوستدار  با خشم به خلیفه گفت: « اگر سلامت بمانم آسیابی برایت خواهم ساخت که در شرق و غرب از آن تعریف ها کنند».
عمر که نمی توانست قصاص قبل از جنایت کند او را مجازات نکرد و چند روز بعد که برای خواندن نماز به مسجد رفته بود در رکعت دوم ابو لؤلؤ از پشت به او حمله کرد و با شش ضربه ی خنجر از پای در آورد و به نوشته ی "حبیب السیر " نوشنه ی خواند میر،  ابو لؤلؤ همان کارد را در دم بر حلق خویش مالید و قبل از دستگیر شدن خود را کشت.
بی باکی و تهور ابو لؤلؤ که توانسته بود خلیفه ی مقتدر و سختگیری چون عمر را هلاک کند به اندازه ای ترس و وحشت در دل های مردم انداخته بود که دیگر هرگاه ایرانیان مقیم عربستان می خواستند کودکان خود را از بازیگوشی و شیطنت باز دارند به آنان می گفتند که لؤ لؤ آمد که این واژه رفته رفته در تمام مناطق فارسی زبان رایج گردید و به لولو تبدیل شد.
با این حال می توان  گفت که چون استفاده از واژه ی لولو دز میان ایرانیان عمر چندانی ندارد، اصل واژه ی لولو  نه در ماجرای ابو لؤلؤ ، بلکه در همان واژه ی فرانسوی لُلو به معنی گرگ قرار دارد.

۴)  آیا می دانستید که بسیاری از ایرانیان در حالی که به راحتی و به فارسی می توانند بنویسند: « اگر خدا بخواهد » ، به عربی چیزی را می نویسند که نه به این معنی، بلکه به معنی " خدا بیافریند " است ؟
عرب های مسلمان هنگامی که می خواهند بنویسند : « اگر خدا بخواهد » به زبان خودشان جمله ای را که دارای سه کلمه است به کار می برند و می نویسند : ان شاء الله . یعنی ان را برای اگر، شاء را برای بخواهد و الله را برای خداوند به کار می برند. ایرانیان مسلمان ولی برای گفتن همین معنا، در عربی که زبان خودشان نیست، جمله ای دارای دو کلمه به کار می برند و می نویسند : « انشاء الله » که هرگز معنی " اگر خدا بخواهد " نمی دهد، بلکه به معنی « خدا بیافریند » است، زیرا انشاء در زبان عربی یعنی بیافریند و الله به معنی خداوند است. 
۵) آیا می دانستید که عبارت  کنایه ای ِ " گربه ی مرتضی علی " که مردم آن را برای کسانی که فرصت طلب هستند و نان را به نرخ روز می خورند، به کار می برند، ارتباطی به مرتضی علی که لقب علی ابن ابیطالب نخستین امام شیعیان است ندارد و این عبارت به احتمال قوی " گربه ی مرتاض علی " بوده است ؟
گربه حیوانی است که این ویژگی بدنی را دارد که در هر وضع و حالتی که به پایین بیافتد با چهار دست و پا به زمین می آید. از این رو  مردم به کنایه  افرادی را که در هر اوضاع و احوالی خود را همرنگ جماعت می کنند و هیچ گاه پشتشان به زمین نمی خورد  "گربه ی مرتضی علی " گفته اند.
جای تردیدی وجود ندارد که مرتضی علی یعنی علی ابن ابیطالب به سبب شان و مقام خود نه اهل گربه بازی و کبوتربازی و از این قبیل بازی های جلف و نابخردانه بوده است و نه در دوران کوتاه و پر تلاطم خلافت خود فرصت و مجالی برای این گونه کارها داشته است.
یکی از قوی ترین روایاتی که البته در درستی آن جای درنگ هست، این است که گربه ی مرتضی علی در اصل گربه ی مرتاض علی بوده است و به علت نزدیکی ذهنی و در طی زمان به گربه ی مرتضی علی تبدیل شده است.
درباره ی مرتاض علی نیز گفته اند که این مرد از مرتاضان هندی بوده است که سالی به ایران آمد و چند چشمه از تردستی و شعبده بازی های خود را نشان داد.
از جمله شیرین کاری های او گربه ی سیاه براق دست پرورده ای بود که مرتاض علی آن را گاه از سر و گاه از پا یا دم در حال چرخش به هوا پرتاب می کرد و گربه هر بار بدون آن که پشتش به زمین بخورد با چهار دست و پا پایین می آمد.
این روایت گرچه جای تامل و درنگ دارد، لیکن با رد آن این تردید نیز که این گربه با شخص علی ابن ابطالب ارتباطی دارد، از میان نمی رود.
احمد افلاکی در کتاب "مناقب العارفین" ( جلد نخست، برگ ۴۷۷ ) داستان دیگری برای توجیه این عبارت دارد که کوتاه شده ی آن این است که در مجلسی که محمد، پیامبر اسلام در آن حضور داشت ماری قصد نیش زدن به او را کرد که ناگاه یکی از گربه های ابو هریره که در آن مجلس حضور داشت و به داشتن گربه های فراوان شهرت داشت، بر مار جهید و آن را از هم درید . پیامبر سپس دستی بر پشت گربه ی ابو هریره کشید و از آن روز است که دیگر هرگاه گربه ای از بام های بلند فرو می افتد پشت او به زمین نمی رسد و با چهار دست و پا به زمین می آید.
از این رو به باور احمد افلاکی عبارت گربه ی مرتضی علی در واقع گربه ی ابو هریره بوده است ( که اتفاقن به همین صورت در میان عرب زبانان رایج و مصطلح است) ولی چون شیعیان به ویژه ایرانیان که به ابوهریره اعتمادی نداشته اند و به علی ابن ابیطالب ارادت دارند نام ابو هریره را به مرتضی علی تبدیل کرده اند.
بدیهی است که این گمان و فرضیه ی احمد افلاکی نیز از دید هم دینان او  تا هنگامی اعتبار دارد که هویت "مرتاض علی"  یا " مرتضی علی " دیگری روشن نشده باشد و سرانجام نیز این تردید که گربه ی مرتضی علی  ارتباطی با شخص علی ابن ابیطالب دارد،  همچنان باقی می ماند.

۶) آیا می دانستید که  برخی از زبان شناسان،  از دید ساختاری، برخی از زبان های زنده ی جهان را، در بخش هایی از ساختار خود، در مقایسه با زبان فارسی،  هنوز در دورانی می دانند که زبان فارسی دیر زمانی است آن را پشت سر نهاده است ؟

زبان فارسی به دلیل پیشینه ی  بس دراز و کهن خود،  کاربردها و ساختارهایی را که از دیدگاه زبان شناختی به کار زبان نمی آید و جزو نیازهای اصلی آن  به شمار نمی آید  از خود دور ساخته و به کناری نهاده است و یک سره زبان شناختی شده است. در حالی که بسیاری از زبان های زنده ی امروز ( که برخی از آن ها به دلایل معین تاریخی که در موضوع سرگذشت زبان فارسی مشخص شده است، تنها در معانی و واژه  بر زبان فارسی پیشی گرفته اند)  هنوز گرفتار کارکرد ها و هنجارهایی هستند که از نظر زبان شناختی برون زبانی شناخته می شود و هیچ نیازی به آن ها نیست.
یکی از این هنجارهای برون زبانی که کارکرد ناب زبانی ندارد و بی هوده به شمار می آید، وجود نام های نرینه (مذکر)، مادینه (مونث) و اَمردی (خنثی) برای چیزها در این زبان ها است که تابع هیچ نظم و قاعده ای نیز نیست و اگر چیزی مانند " میز " در برخی  از این زبان ها مادینه است ( مانند زبان های فرانسوی و اسپانیایی) در زبان دیگری نرینه شناخته می شود ( مانند زبان آلمانی)، و این حتا برای خود مردم آن سرزمین ها مایه ی دشواری است و گاه حتا دانش آموختگان آنان را نیز به اشتباه می اندازد، زیرا این جنسیت برای اشیاء در همه ی بخش های دستور زبان آنان  رعایت و صرف می شود.
این هنجار ( یعنی وجود جنسیت) در زبان فارسی نیز در دوران پارسی اوستایی و پارسی باستان وجود داشته است ولی  رفته رفته از میان رفته است.
ويژگي ديگر زبان پارسي  آن  است که ساختار آوايي آن بسيار نغز و آهنگين شده  است و واژه‌هاي درشتناک، ناهموار و گوش‌آزار در آن  اندک ‌اندک ‌چنان سوده و ساده شده‌ است که از دید آوایی به واژه‌هايي هموار و دل پذير  دگرگوني يافته‌اند و این خوش آهنگی را مردم سرزمین های دیگر که آن را می شنوند گواهی می دهند. براي نمونه در زبان اوستايي واژه‌ي "خورنه" را داريم که در پارسي باستان "فرنه" و در پهلوي "خُوره" و "خُره" شده است و سپس  با ريخت های "فره" و " فر"  به پارسي دری درآمده است و  بيش از اين دیگر  نمي‌تواند  کوتاه ، تراشيده، خوش‌آهنگ،  سوده و ساده تر گردد و بدین سان  به فرجام دگرگوني خود رسيده است. یا واژه ی " اهورامزدا " یه معنی خداوند بزرگ که رفته رفته اوهرمزد، اورمزد، هرمزد و سپس هرمز شده است.

۷) آیا می دانستید که هنوز حتا بسیاری از دوست داران شعر معاصر فارسی، یعنی شعر نو،  اشکال گوناگون این نوع شعر را نمی شناسند و نام یک نوع از آن را بر نوع دیگر می گذارند و از تفاوت این انواع و نام  آن ها آگاه نیستند ؟
برای این دسته از فارسی زبانان، میان شعر آزاد، شعر سفید و شعر موج نو که انواع  سه گانه ی شعر نو  است، تفاوتی نیست و به نادرستی نام این را برای آن و نام آن را برای این به کار می برند.
شعر معاصر یا شعرنو  پس از نیما تا کنون در سه شکل شعر آزاد، شعر سپید و شعر موج نو  ادامه یافته است :
١- شعرآزاد ( شعر نیمایی ) :  که آهنگ و  وزن عروضی  دارد،  اما جا ی قافیه درآن مشخص نیست. مانند برخی از سروده های سهراب سپهری، اخوان ثالث و قیصر امین پور.
منظومه ی  " افسانه "  نیما سرآغاز شعر آزاد و به طور کلی شعر نو به شمار می آید.                                                   
 ۲ـ شعرسپید (شعرمنثور) : آهنگ دارد  اما  وزن عروضی ندارد و جای قافیه در آن مشخص نیست . مانند برخی از اشعار موسوی گرمارودی  و احمد شاملو
٣- موج نو : که نه آهنگ ، نه  وزن عروضی  و نه قافیه دارد و  فرق آن  با  نثر در تخّیل شعری  شاعر است. مانند برخی از اشعار احمد رضا احمدی
:شعر موج  نو به دشواری  و پیچیدگی  شناخته می شود .

۸) آیا می دانستید که بسیاری از فارسی زبانان انبوهی از واژه های زبان فارسی را ، نه یک واژه ی ترکیبی،  بلکه یک واژه ی یک بخشی و مستقل می دانند ؟

علم اتیمولوژی Etymology   (علم کالبد شکافی، اشتقاق و شناسایی واژه ها) در آموزش زبان فارسی جایگاهی  بسیار کم بها دارد و  در هیچ دوره ای به آموزندگان ما توجه به ریشه و  بنیاد واژه ها آموخته نمی شود  . بسیاری از دانش آموزان ما با بسیاری از واژه ها و عبارات آشنا می شوند، اما حتا در دانشگاه هم نمی توانند اجزای این واژه ها را معنی کنند. باید گفت که زبان فارسی هنوز گام نخستین  را نیز در کاربرد این علم در آموزش زبان  برنداشته است .
مثلن  بسیاری از دانش آموزان ما از سال نخست دبستان  با بی هوده به شکل بیهوده آشنا هستند و آن را واژه ای مستقل می انگارند. در حالی که این واژه از ترکیب بی (=  حرف نفی ) و هوده =  سود و فایده ) ساخته شده است و دارای  معنی بدون سود و فایده می باشد.
با کلمه ی خورشید  از  خور (=   سوراخ، گودال) و شید ( =  نور ).
و یا کلمه ی  زمستان از  زم ( = سرما ) و ستان ( = پساوند مکان و کیفیت ).
بسیاری معنی منجلاب را می دانند ولی با واژه ی منجل (=  گیاه در هم پیچیده ) آشنایی ندارند
و واژه ی بسیار زیبای  نود ( =  آوا، ناله ) که در ترکیباتی مانند خوشنود و بهنود هست، گویی  به خاک سپرده شده است.
واژه ی نازک نه یک واژه ی یک بخشی و  مستقل،  بلکه ترکیبی است  از نا ( = حرف نفی ) و زُ ک (=  ضخیم و کلفت )،
واژه ی ناله ترکیبی است از نا ( =  حرف نفی ) و واژه ی گم شده ی  له ( =  آوایی از سر شادی ) که در واژه ای مانند هلهله پنهان است.
واژه ی آلبالو ترکیب بسیار زیبایی است از آل ( =  قرمز ) و بالو ( =  غده و  ورم )،
بیابان ترکیبی است از بی (=  حرف نفی ) و آب و آن ِ  جمع )،
آبشار  از آب و شار ( =  قصر بلند ) به معنی قصر بلندی از آب،
گهواره ترکیبی است از گه (=  مخفف گاه به معنی مکان ) و واره ( = پساوند تشبیه )،  به معنی : مکان گونه
و یا واژه ی بیگانه که ترکیبی است از بی ( =  حرف نفی ) و گانه ( =  پساوند تشبیه ) به معنی کسی که گویی وجود تدارد، کسی که به کسی شباهت ندارد.
واژه ی  اندرز در اوستا به گونه ی هن درز han-dareza  بوده است كه بخش نخستين آن یعنی  "هن " گونه ی  ديگری  از واژه ی " هم " است و بخش دوم آن "درز "  همين واژه ی درز امروزی ( به معنی شکاف جامه که دوخته باشند) است که  در واژه ی مركب "درزيگر" به معنی خیاط  نيز بر جاي مانده است. از این رو هندرز به معني دوختن و پیوند دادن تجربيات گذشته كسي به آينده ی شخص ديگر و در واقع به معنی وصیت می باشد.
واژه انباز به معني شريك،  از دو بخش "هم" و "باز"  تشكيل شده و «هم» با تبديل م به ن به گونه ی هنباز و با تبديل هـ به الف به گونه انباز در آمده است  و در اصل به معني دو يا چند كس است كه در كاري هم باز هستند و با هم حرکت مي‏کنند .
واژه ی " هم " به صورت هن در واژه ی  انجمن نیز به چشم مي‏خورد كه در اصل هن گامن بوده است كه بخش دوم آن از ريشه ی " گَم " اوستايي به معني آمدن است و هنگامن يا انجمن به معني كساني است كه با هم همگام هستند .
و بسیار بسیار واژه های دیگر که ظاهری یگ بخشی  و مستقل دارد ولی درحقیقت واژه هایی ترکیبی است.
 از این رو،  گذشته از  لزوم آموزش علم کالبد شکافی واژه ها (Etymology  )، دو موضوع جدا نویسی  در خط فارسی که از نظر علم کالبد شکافی واژه ها  اهمیتی غیر قابل چشم پوشی دارد و نیز مسئله ی خط فارسی که اکنون دیگر به خطی ناتوان و  غیرعلمی تبدیل گردیده است، بخش بسیار مهمی از مسئله ی نوسازی و بازسازی در زبان فارسی است. و تا تعیین خط دیگری در زبان فارسی باید بر حذف استثناهای دست و پا گیر دستوری و نگارشی،  ترک لج بازی و عادت های غیر منطقی و یافتن قاعده ای عام برای آن ها پای فشاری نمود.
۹) آیا می دانستید که امروز حتا پس از گذشت ١۴ سده هنوز مردمانی در ایران به زبان پهلوی با یکدیگر گفت و گو می کنند ؟
در ١۵۰ کیلومتری غرب شهر کرمانشاه و در قلب کوه های دالاهو، در منطقه ای که آن را ریژاو می خوانند روستایی دور افتاده ،  کوچک و بسیار زیبا  با نام زرده وجود دارد که در دل خود رازی شگفت آور را پنهان نموده است  و آن سخن گفتن مردم آن به زبان پهلوی ساسانی می باشد
روستای زرده  از یک سو به کوهی صخره ای تکیه داده است  و از سویی دیگر به " دیوار ستبر یزدگرد"  و " قلعه ی عظیم ساسانی"  محدود می گردد. جمعیت آن تنها۴۵۰ تن است و در میان آن همه روستا در آن منطقه،تنها اهالی این روستا می توانند به زبان کهن سخن بگویند واین خود بر شگفتگی ناظران می افزاید.
از فراز کوه بلند ِ صخره ای، در آن جا که مقبره ی بابا یادگار قرار دارد و در میان انبوهی از درختان سرو ِ کهن سال، آب چشمه ای خروشان و زلال  به سمت روستای زرده  جاریست که در کنار آن به هر ایرانی میهن دوست احساسی عجیب همراه با دل تنگی از آن زبان و تاریخ کهن  دست می دهد.
۱۰)  آیا می دانستید که  نزدیک به تمامی مردم ایران از نام اصلی بزرگ ترین شاعر میهنی ایران و افتخار جاودان ایرانیان و  زبان پارسی  بی خبرند و او را با نامی خطاب می کنند که آمیخته ای از عنوان، لقب، تخلص و نسبت زادگاه  این شاعر بزرگ  است؟

حسن که در سال ٣۲۹ هجری قمری از پدری دهقان با نام  « علی» در روستای« باژ» در نزدیکی شهر طوس خراسان به دنیا آمد، تا پیش از به دنیا آمدن پسرش قاسم ، به « حسن ابن علی»  شناخته می شد.  بعد ها با به دنیا آمدن پسرش قاسم،  لقب ابوالقاسم ( پدر قاسم) گرفت و سپس با برگزیدن  نام هنری و تخلص  فردوسی به سرودن بزرگ ترین سند زنده بودن زبان پارسی و یاد نیاگان ایرانی، یعنی شاهنامه پرداخت.
حسن (یا حسن این علی) امروز با نام حکیم  ابوالقاسم فردوسی طوسی که به ترتیب عنوان، لقب، تخلص و نسبت زادگاه این شاعر یزرگ ایران است در قلب هر ایرانی جایگاهی ابدی یافته است.

برگرفته از: aryaadib.blogfa.com
                                                                                            
همچنین بخوانید:
بخش نخست | بخش دوم | بخش سوم | بخش چهارم | بخش پنجم | بخش ششم

هیچ نظری موجود نیست:

پر بیننده‌ترین جستار‌ها|Most popular|Самые популярные

دیدگاه‌های شما|Your comments|Ваши комментарии

کلید واژه‌ها | Key words | Ключевые слова

باشگاه BÂDPÂ БАДПА Клуб بادپا Club Персидский язык Darshâye zabâne pârsi Уроки персидского языка درس‌های زبان پارسی‌ Mollâ Nasreddin Мулла Насреддин ملا نصرالدین Persian language lessons Ebi ابی Dariush Dariush Eghbali Dâryuš Dâryuš Eqbâli Googoosh Gougoush Gugush Guguš Гугуш Дарьюш Дарьюш Эгбали Клуб любителей персидского языка Эби باشگاه دوستداران زبان پارسی‌ داریوش داریوش اقبالی فائقه آتشین گردشگری گوگوش Bozorgâne Irân zamin Omar Xayyâm Tourism Омар Хайям Туризм آموزش زبان پارسی‌ آیا می دانستید بزرگان ایران‌زمین عمر خیّام Persia Sattar Shahram Nazeri Šahrâm Nâzari Изучение персидского языка Шахрам Назери بزرگان ایران دیدنی ها دیدنی‌های ایران شاعران شهرام ناظری فردوسی نوروز هایده هنرمندان Artists Hayede Kourosh Yaghmaei Nowruz Nowruz stamps Persepolis Sadegh Nojouki Tambrhâye Nowruzi Артисты Курош Ягмаи Марки о Ноурузе Персеполис Садэг Новджуки Саттар Хаедэ ایرانیان تخت جمشید تمبرهای نوروزی جشن‌های ایرانی‌ خط پارسی دکتر مصدق ریشه یابی ستار صادق نوجوکی محمد رضا پهلوی محمد مصدق مشکلات فرهنگی ملکه ثریا ورزش بانوان کوروش یغمایی America so beautiful Atusa BBC Bahram Radan BÂSTÂN Bâšgâh Bâšgâhe dustdârâne farhange Irân zamin Ebrahim Hamedi Ehsan Khajeh Amiri Ehsân Xhâje Amiri English subtitles Ferdowsi Golshifte Farahani Hasan Shamaizadeh Iman Maleki Imân Maleki Iraj Jannati Ataei Jamshid Kuroš Mansour Tehrani Mansur Marjane Satrapi Marjân Sâtrâpi Mohammad Reza Pahlavi Mohsen Makhmalbaf Mortezâ Naser Cheshm Azar Omid Omid Soltâni Parandegâni ke dar xâb dideam Persian Songs Sa'di Sex and Philosophy Shadmehr Aghili Shah of Persia Shahram Shabpare Siavash Ghomayshi Sina Hejazi Sinâ Hejâzi Soraya Taxte Jamšid Whirlpool Women's sport Zartošt Âmrikâye zibâ Âpârât Šahrâm Šabpare Америка так красиво Ахурамазда Джамшид Женщины в спорте Иман Малеки Ирадж Джаннати Атаи Любовь Манес Мани Манихейство Мансур Маржан Сатрапи Мортеза Мохсен Махмальбаф Омид Омид Солтани Онлайн изучение персидского языка Персидские песни Персидский марш Саади Секс и философия Сина Хэджази Сияваш Гомейши Сорая Философия Ирана Философия в Иране Философия в Персии Хасан Шамаизадэ Шадмэхр Агили Шахрам Шабпарэ Эхсан Хаджэ Амири курсы персидского языка آتوسا آخرالزمان آرش کمانگیر آمریکای زیبا آپارات ابراهیم حامدی ابوالقاسم فردوسی اتحادیه احسان خواجه امیری احمد شاملو اختلافات ارضی اسطوره‌های ایران زمین امید امید سلطانی اندیشه اهورا مزدا ايرج جنتی عطایی ایران از نگاه آلمانی‌ها ایران و عرب‌ها ایرانرود ایمان ملکی باستان باشگاه دوستداران فرهنگ ایران زمین بهار بهرام رادان بی بی سی تاجیکان تاریخچه ی پیدایش تعزیه تحصیل تحصیل در خارج تحصیل در روسیه ترانه‌های پارسی‌ تعزیه تعزیه و موسیقی توسعه به سبک ایرانی ثریا ثریا اسفنداری جشن تیرگان جمشید جنسیت و فلسفه حسن شماعی زاده حسن هدایت حقوق بشر خليج پارس داریوش مهرجویی دکتر محمد مصدق زبان زبان شناسی‌ زبان مادری زبان پارسی زرتشت سعد ی سپندارمذگان سکس و فلسفه سیاوش قمیشی سینا حجازی شادمهر عقیلی شاه ایران شاهنامه شاهنامه ی فردوسی شبیه خوانی شهاب حسینی شهرام شب پره صادق هدایت طنز و لطیفه عزاداری غذا فرهنگ فلات ایران فیلم سینمایی فیلم پرسپولیس قاره ی کهن لابی ماه محرم محسن مخملباف مرتضی مرجان ساتراپی مشکلات تحصیل منشور کوروش منصور منصور تهرانی موسیقی ناصر چشم آذر نقاشان هخامنشیان پارسی‌ زبانان پرسپولیس پرندگانی که در خواب دیده ام پژوهش چلوکباب کودتا کودتای ۲۸ امرداد کوروش کوروش بزرگ کوروش کبیر گرداب گستره ی زبان پارسی‌ گلشیفته فراهانی یوتا هیمل‌رایش یکپارچگی ملی