فیلم مذکور که نام انگلیسی آن The Kite Runner است و به بادبادک باز و گدی پران باز ترجمه شده است، داستان جوانی است افغان به نام امیر که در سانفرانسیسکوی سال ۲۰۰۰ میلادی زندگی می کند و پس از دریافت تماس تلفنی از یکی از آشنایان و هموطنان قدیم خود به نام رحیم خان، گذشته، کودکی، نوجوانی و جوانی خویش را به یاد می آورد. به خاطر می آورد که چگونه با پدر در کابل زندگی می کردند.
محصول۲۰۰۷ هالیوود: کمپانی دریم ورکس(Dreamworks) و پارامونت وانتیج(Paramount Vantage)، کارگردان: مارک فارستر، فیلمنامه: دیوید بنیوف (بر اساس رمانی با همین نام از خالد حسینی)، مدیر فیلمبرداری: روبرتو شافیر، تدوین: مت چیس، موسیقی متن: آلبرتو ایگلسیاس، بازیگران: خالدعبدالله، زکریا ابراهیم، همایون ارشادی، احمدخان محمودزاده، علی دانش بختیاری، آتوسا لئونی، شاون توب، مدت زمان: ۱۲۸ دقیقه. این فیلم یکی از ده فیلم برتر سال ۲۰۰۷ است که در فهرست سالانه ی برگزیده های منتقد مشهور سینمای امریکا، راجر ایبرت، جای گرفته است.
● خلاصه فیلم:
فیلم مذکور که نام انگلیسی آن The Kite Runner است و به بادبادک باز و گدی پران باز ترجمه شده است، داستان جوانی است افغان به نام امیر که در سانفرانسیسکوی سال ۲۰۰۰ میلادی زندگی می کند و پس از دریافت تماس تلفنی از یکی از آشنایان و هموطنان قدیم خود به نام رحیم خان، گذشته، کودکی، نوجوانی و جوانی خویش را به یاد می آورد. به خاطر می آورد که چگونه با پدر در کابل زندگی می کردند.
او که از نژاد پشتون است از همان کودکی به خاطر دوستی با حسن که کودکی هزاره است مورد توهین و تحقیر همسالان هم نژاد خود از جمله آصف(ضد قهرمان فیلم) قرار گرفته است و به چشم خود دیده است که دوستش حسن به سبب وفاداری در دوستی او مورد تجاوز و تعدی آصف و دوستانش قرار گرفته است. امیر و پدرش که انسان های متمولی بودند با حمله ی نظامی روس ها به افغانستان، کابل را ترک نموده، به سانفرانسیسکو مهاجرت می کنند.
امیر در آنجا ازدواج می کند، پدرش از دنیا می رود و پس از سال ها، دوستی به نام رحیم خان به او تلفن می زند و از او دعوت می کند که به خانه برگردد.
امیر پس از این گفت وگو و به یاد آوردن خاطرات گذشته برای دیدار رحیم خان به پاکستان می رود. در پاکستان می فهمد که هم بازی و دوست وفادار کودکی اش یعنی حسن، برادر نامشروع او بوده، اکنون به دست طالبان کشته شده است و از او فرزندی به نام سهراب باقی مانده است. بنابراین، برای یافتن برادرزاده ی نوجوان خود به کابل می رود و پس از جست وجوی بسیار او را اسیر طالبان می یابد. سهراب را از چنگال طالبان می رهاند و با خود به پاکستان و از آنجا به امریکا می برد و به عنوان عضوی از خانواده ی خویش می پذیرد.
● تجزیه و تحلیل:
این فیلم نقدی است هنری بر قوم گرایی و نژادپرستی قومی در افغانستان، به خصوص تفکر پان پشتونیزم! از این رو، آنچه آن را درخور توجه کرده است تقابل دو فکر منسوب به جامعه ی پشتانه ی افغانستان است. فکر نخست، تفکری است سنتی و متعصبانه برخاسته از رقابت های سیاسی ریشه دار در تاریخ افغانستان که برای مشروعیت سلطه ی خویش و مطاع نمودن دیگران خود را ساکن اصلی و بومی این کشور قلمداد می کند و دیگران را غیربومی و زیردست خویش می شمارد؛ و فکر دوم، تفکری است نو و معتدلانه برخاسته از آشنایی او با فرهنگ جهانی برای ملت سازی که همه ی ساکنان یک کشور را صرف نظر از قومیت و نژاد آنان، تابع و شهروند آن جامعه و دارای حق و حقوق یکسان می داند.
پیام اصلی (لایه معنایی آشکار) فیلم نفی و تقبیح قوم گرایی و نژادپرستی قومی در افغانستان است؛ می خواهد بگوید: نابه سامانی های سیاسی و اجتماعی افغانستان ریشه در همین قوم گرایی دارد و انسان متمدن، آن انسانی است که تعصب ورزی های جاهلانه را کنار بگذارد و به هموطن خویش به دید یک انسان صاحب احترام و سهیم در سرنوشت مملکت بنگرد به دور از وابستگی های قومی و نژادی!
علاوه ی برآن، معانی و پیام های ضمنی و دلالتگری نیز در آن دیده می شود که عبارتند از:
۱) جنبش طالبانیسم برخاسته از تفکر پان پشتونیزم است.
۲) پشتون و هزاره در کنار هم بهتر و کارآمدتر از پشتون تنهاست؛ این دو (و بالتبع دیگر اقوام اتنیکی افغانستان) در کنار هم و به یاری هم می توانند به کامیابی در امور نایل شوند و گوی سبقت را از رقیبان بربایند.
این فیلم نقدی است هنری بر قوم گرایی و نژادپرستی قومی در افغانستان، به خصوص تفکر پان پشتونیزم! از این رو، آنچه آن را درخور توجه کرده است تقابل دو فکر منسوب به جامعه ی پشتانه ی افغانستان است. فکر نخست، تفکری است سنتی و متعصبانه که برای مشروعیت سلطه ی خویش و مطاع نمودن دیگران خود را ساکن اصلی و بومی این کشور قلمداد می کند و دیگران را غیربومی و زیردست خویش می شمارد؛ و فکر دوم، تفکری است نو و معتدلانه برخاسته از آشنایی او با فرهنگ جهانی برای ملت سازی!
۳) اسلام در افغانستان دستاویزی است برای توجیه خشونت.
اما هالیوود پشت همه ی این سخن ها سخن دیگری نیز در این اثر نهفته است و آن اینکه علاج نابه سامانی های فکری، سیاسی، اقتصادی و نظامی و امنیتی افغانستان در دوستی با امریکا و وصل به این فرهنگ و تمدن است.
این فیلم که در ژانر تاریخی- اجتماعی است در سانفرانسیسکوی سال ۲۰۰۰ آغاز می شود و با فلاشبکی به کابل ۱۹۷۸ منتقل می شود. از این طریق است که توالی زمان در روایت داستان به هم می ریزد تا گذشته ی تاسف بار امیر به تصویر درآید.
از زیبایی های تصویری فیلم، آغاز خوب آن است که با رنگ آمیزی خوب و مناسب تیتراژ آغاز می شود و این تیتراژ در بادبادکی که در میانه ی آسمان در پرواز است محو می گردد. تناسب رنگ های به کار رفته در بک گراند تیتراژ و بادبادک آغازین از جمله زیبایی ها و ظرافت های بصری فیلم است. علاوه ی بر آن، کودکان و بزرگسالانی که در کنار دریاچه ی سانفرانسیسکو مشغول بادبادک بازی هستند به خوبی با موضوع و عنوان فیلم مطابق و هماهنگ اند؛ به خصوص، نوجوان بادبادک بازی که در خط نگاه امیر(شخصیت قهرمان) درحال دویدن است و در نقطه ای دورتر از او ناپدید می شود. این آغاز متناسب با پایان فیلم است به گونه ای که انتهای فیلم نیز در کنار همین دریاچه و توامان با بادبادک بازی امیر و سهراب است.
آغاز فلاشبک(کابل ۱۹۷۸) با صحنه ی بادبادک بازی و رقابت کودکان بر سر تصاحب بادبادک مغلوب نیز یکی از قسمت های جذاب فیلم است که خوب پرداخته شده است و تصاویر هوایی از پرواز دو بادبادک رقیب که یکی به رنگ پرچم افغانستان است و آن دیگری به رنگ آبی و سفید و مشکی، زیبایی این سکانس را افزوده است.
در این سکانس، دویدن حسن برخلاف مسیر جمعیت کودکان بیانگر این نکته است که او اقلیتی است که بهتر از اکثریت می تواند تشخیص دهد صلاح و مصلحت و منفعت اربابش در کجاست و اربابش برای رسیدن به آنچه می خواهد باید به او اعتماد کند. موزیک این این سکانس گرچه به نوعی اضطراب آور و تند است اما از سوی دیگر زیبا و شورانگیز است و از تلفیق آن با دویدن های امیر و حسن در کوچه پس کوچه های کابل و بازار شهر، سکانس جذابی حاصل شده است. شاید بتوان گفت یکی از زیباترین قسمت های موسیقی متن این فیلم که با جهان داستان نیز سازگار است همین قسمت است. در همین ابتدای داستان، صداقت و وفاداری بی مانند حسن نسبت به دوستش امیر را می بینیم که در پاسخ پرسش او که می گوید اگر به تو بگویم خاک را می خوری می گوید:«اگر تو بخوای مه میخوروم!».
حسن در داستان فیلم شخصیتی است که به سبب انتساب به قومیت هزاره و وفاداری در دوستی با امیر(منتسب به قوم پشتون) منفور آصف(ضد قهرمان فیلم) و دوستانش(که منسوب به قومیت پشتون اند) قرار گرفته،بدین جرم مورد تجاوز جنسی آنان واقع می شود. آصف در توجیه نفرت خویش از حسن به امیر اینگونه می گوید:«اینا وطن ما ره مردار می سازه، خون ماره مردار می سازه، و اگه احمقایی مثل تو و پدرت ایناره همراه خود نگاه نمیکدین ما از شرشان بیغم می بویدم.»!
امیر پشتون در سایه ی دوستی با حسن هزاره و همکاری با اوست که در مهم ترین رقابت بادبادک بازی شهر(که کنایه ای از رقابت در عرصه ی سیاست و اجتماع است) بر همگان چیره می شود و کامیاب می گردد. او گرچه در صحنه ی تجاوز آصف به حسن منفعلانه و ضعیف عمل می کند و به جای دفاع از دوست صدیق خویش پنهان شدن و دورشدن از صحنه را برمی گزیند، در ادامه ی روند داستان و پس از رسیدن به سن جوانی و رشد عقلی درصدد جبران خطا و تقصیر خویش درآمده و به این منظور برای نجات سهراب(تنها یادگار حسن) به افغانستان جنگزده و تحت سلطه ی طالبان بازمی گردد و او را با خود می برد.
از سوی دیگر، می بینیم:طالبان و یکی از فرماندهان نظامی و صاحب نفوذ آنان که قوانین خشک و خشنی را در جامعه پیاده می کنند، به نام اسلام و قرآن بر دیگران ظلم می کنند و زنان افغان را به جرم فساد اخلاقی و آلوده دامانی سنگسار و اعدام می کنند خود کسانی اند که دچار فساد اخلاقی اند و آلوده دامان اند. نمونه ی بارز آنان آصف است که در نوجوانی به حسن تجاوز کرده است و اکنون که دارای مقام و جایگاه سیاسی در دستگاه قدرت طالبان شده است، هر چند وقت یکبار به یتیمخانه ی شهر رفته و یکی از دختربچه ها یا پسربچه های یتیم افغان را به ازای مبلغی تصرف کرده و با خود می برد و از او برای خواسته های نامشروع خود بهره می برد.
در واقع، گنجاندن شخصیت آصف در روایت داستانی فیلم به این شکل می خواهد بگوید: جنبش طالبانیسم برخاسته از تفکر پان پشتونیزم است و نیز، اسلام مورد ادعای طالبان، دستاویزی است برای خشونت و توجیه رفتار آنان.
بسط فیلم عبارت است از یک سفر به پاکستان و افغانستان و بازگشت از آنجا به امریکا. در عین حال که پایانی کاملا بسته دارد و در انتهای فیلم امیر با موفقیت سهراب را از چنگال طالبان نجات داده به امریکا برده به عنوان برادرزاده ی خویش تحت سرپرستی می گیرد.
نشانه های گوناگونی در سرتاسر داستان وجود دارد که در کنار هم توجیه گر دخالت نظامی افغانستان در امریکاست و می گوید: مردم برای عبور از وضعیت نابه سامان موجود و رسیدن به وضعیت پایدار و مطلوب باید فرهنگ و تمدن امریکایی را بپذیرند. برخی از این نشانه ها عبارتند از:
۱) هدیه ی سالگرد حسن(که امیر برای سالگرد حسن به او یک تیرکمان ساخت امریکا هدیه می دهد ومی گوید:فکر کردم اگر می خواهی بادی گاردم شوی باید یک سلاح درست داشته باشی)! این نکته زمانی روشن تر خود را نشان می دهد که متوجه باشیم تیرکمان و قلک چندان شیء پیچیده و صعبی نیست که یک نوجوان افغان قادر به ساخت آن نباشد و حاضر شود برای داشتن آن پول پرداخت کند و حتی مارک امریکایی آن را وارد کنند! در اینجا این تیرکمان ساده ولی امریکایی و دیالوگ امیر پیامی دارد و آن اینکه:افغانستان اگر می خواهد رو به رشد و قوام داشته باشد نباید به تولید بیاندیشد بلکه باید به واردات امریکایی و مصرف کالای امریکایی اعتماد کند. مهم تر از همه برای دفاع از خویش باید مجهز به سلاح های امریکایی گردد.
۲) دلبستگی شدید امیر و حسن به استیو مک کوئین، چارلز برانسون و فیلم «هفت دلاور»!
۳) کثرت دیالوگ های انگلیسی بین افغان های ساکن امریکا و حتی بین امیر و راننده تاکسی پاکستانی و همسفرش در سفر به افغانستان.
● ضعفها و انتقادها:
۱) تیتراژ:
تیتراژ این فیلم گرچه ممکن است برای بخشی از مخاطبان عام جذاب و چشم نواز باشد، به لحاظ فنی دچار نقص هایی است و با در نظرگرفتن این نکته که مخاطبان اصلی آن مردم افغانستان است، بستر انتقادهای بیشتری می شود.
▪ نخستین انتقادی که بر این تیتراژ وارد است زبان نوشتاری آن است. تمامی اسامی و اطلاعات وارد شده در این تیتراژ به زبان انگلیسی است، حتی اسم فیلم. شاید برخی بخواهند این انتقاد را با این توجیه که کمپانی سازنده ی فیلم یک کمپانی انگلیسی زبان و فیلم مذکور محصول سینمای هالیوود است، طبیعی بدانند که تیتراژی انگلیسی داشته باشد، پاسخ گویند؛ اما باید گفت: باتوجه به زبان دیالوگ ها که بخش مهمی از فیلم را می سازند و اکثر آنها به زبان دری است، این پاسخ پذیرفته نیست. علاوه ی بر آن، از زبان مورد استعمال فیلم و روایت داستانی آن مشخص است که مخاطبان اصلی آن مردم جامعه ی افغانستان است؛ اما، تیتراژ فیلم در ادای مسوولیتی که داشته و دارد ناتوان است؛ کارکرد اولیه تیتراژ معرفی عنوان فیلم و دست اندر کاران تولید فیلم است اما تیتراژ مذکور در ادای این وظیفه ناتوان است زیرا در حالتی خوشبینانه، بیش از شصت درصد مخاطبان افغان آن ناآشنای با زبان انگلیسی اند و این عدم آشنایی به عنوان پارازیتی در فرآیند برقراری ارتباط بین مخاطب افغان و تیتراژ فیلم است. بهتر بود طراح تیتراژ ذیل هر یک از نوشته های آن ترجمه ی آن را نیز ذکر می کرد یا لااقل عنوان فیلم و نام کارگردان را به زبان دری می نگاشت.
▪ دومین انتقادی که بر آن نشانه می رود، موسیقی به کار گرفته شده در تیتراژ است. آهنگی که در این بخشی از فیلم به گوش می رسد آهنگی است عربی و ناهمخوان با فیلم و جهان داستان. این امر به گونه ای است که مخاطب در ابتدای کار و با شندیدن موزیک تیتراژ آغازین گمان می برد که به تماشای فیلمی عربی نشسته است، فیلمی از قبیل: هزار و یک شب و... استفاده از آهنگی بر مبنای دستگاههای موسقیایی افغانی و نزدیک به فرهنگ فولکلوریک مردم افغانستان جذابیت تیتراژ را بیشتر میافزود و بر غنای آن فزونی می بخشید.
▪ سومین نکته نیز فونت یا قلم نوشته های آن است که نزدیک به خط کوفی است و گمان نادرست عربی بودن موضوع فیلم را تقویت می کند.
بادبادک باز گرچه بر پایه ی رمانی پرفروش استوار شده است و فیلمنامه ای اقتباسی دارد اما آنچنانی که از کارگردان و سناریست آن انتظار می رفت موفق نبوده است! این فیلم در مقایسه با دیگر فیلم های هالیوودی در جایگاه متوسط قرار می گیرد و اگر منتقدانی چون راجر ایبرت از آن استقبال می کنند به خاطر ساختار فرمیک آن است. دلیل سرمایه گذاری هالیوود برای این فیلم نیز اگرچه امید تهیه کنندگان آن به فروش و موفیقت تجاری است ولی انگیزه سیاسی نیز پشتیبان آن بوده است و آن زمینه سازی برای حضور امریکا در افغانستان است که تا حدودی در ایفای این رسالت خود موفق بوده است.
۲) لهجه:
یکی دیگر از نکاتی که واقعاً جزو نقاط ضعف فیلم محسوب می شود عدم توازن و یکدستی لهجه ی دیالوگ هاست به عنوان مثال: لهجه ی پدر امیر(همایون ارشادی) که با لهجه ی فارسی تهرانی آمیخته شده و به گونه ای غیر قابل انکار باعث آزار مخاطب افغان می شود. مخاطب از پدر امیر انتظار دارد که به لهجه ی شیرین و روان دری متداول در کابل سخن بگوید اما این انتظار برآورده نمی شود. علت این ضعف نیز عدم تسلط کافی هنرپیشه ای است که نقش پدر امیر را ایفا می کند، هنر پیشه ای که زبان و لهجه ی مادری اش فارسی تهرانی است.
۳) زبان:
نکته ی دیگر اینکه برقراری پیوند با شخصیت های داستان و فهم سخنان آنان در بسیاری از موارد برای مخاطب دری زبان دشوار و در برخی موارد غیر ممکن است زیرا به ناگاه زبان دیالوگ به انگلیسی بدل می شود و علیرغم اینکه دیالوگ های فارسی برای مخاطب انگلیسی زبان فیلم ترجمه و زیرنویس شده ، دیالوگ های انگلیسی برای مخاطبان دری زبان ناآشنای به زبان انگلیسی بدون ترجمه و زیرنویس رها شده است. این مسئله باعث می شود که در مواردی حساس، مخاطب دری زبان از فهم روند داستان محروم بماند.
۴) کثرت دیالوگ های انگلیسی به خصوص بین شخصیت های افغان حتی در مواردی که انتظار آن نمی رود. مثلاً در گفت وگوی تلفنی امیر و رحیم خان در آغاز فیلم، به ویژه که با زبان دری آغاز می شود اما به ناگاه در نقطه ای حساس – که خواهش رحیم خان مبنی بر بازگشت امیر به خانه اش است- به انگلیسی بدل می شود.
۵) عدم رعایت امانت در بازسازی وقایع:
مثلا در فضای شهر کابل در بَکگراند صحنه ها در کوچه و بازارها زن هایی بدون حجاب اسلامی گنجانده شده است در حالی که در دوره ی تاریخی مذکور پایبندی به حجاب اسلامی به شدت وفور دارد و هنوز جامعه بی حجابی را به شکل ترسیم شده به خود ندیده است. این اشکال و اشکالاتی از این قبیل بدین جهت وارد است که از این منظر فیلم مذکور در ژانر تاریخی جای می گیرد. مثل همین اشکال در ترسیم موقعیت اجتماعی هزاره ها وارد است. چون در فیلم، هزاره فقط به عنوان نوکر معرفی شده است در حالی که در همین برهه از تاریخ و قبل و بعد از آن می بینیم هزاره های متعددی در جایگاه های مهم سیاسی اجتماعی هستند. همه ی هزاره ها خدمتکار نبودند، در همین دوره عده ای در مشاغل اداری فعالیت دارند و عده ای نیز در امور تجارت و ...! در مورد اعمال مجازات زنی در دوران طالبان نیز همین ضعف به چشم می خورد! طالبان زناکار را سنگسار شرعی می کردند نه به شکلی که در فیلم تصویرشده است! در مورد برگزاری مسابقه فوتبال در استادیوم نیز نظیر همین ایراد وارد است و مانند آن....
۶) انتخاب کاراکتر:
در انتخاب کاراکتر کودکی امیر اهمال صورت گرفته و هنرپیشه ی ایفاکننده ی نقش امیر از لحاظ فیزیک صورت و چهره دقیق انتخاب نشده، چهره اش به حسن(و نژاد هزاره) شبیه تر از نژاد پشتون است! باید از هنرپیشه ای دیگر نزدیک به چهره آصف و امثال آنها که به خوبی فیزیک صورتش منعکس کننده ی نژاد و پایگاه قومی اوست استفاده می شد!
۷) عدم تنوع قومیتی:
فیلمنامه نویس فیلمنامه را به گونه ای نوشته است که گویی اقوام موجود در افغانستان فقط دو قوم هزاره و پشتون است و نزاع قومی نیز فقط میان این دو است در حالی که واقعیت چیز دیگری است و در کشور افغانستان اقوام متعددی زندگی می کنند از جمله:تاجیک، ازبک، بلوچ، قزلباش و... و نزاع قبیله ای نیز بدین شکلی که ترسیم شده است نیست!
۸) ضعف در دگرگونی امیر:
چگونه امیر که کودکی ضعیف و منفعل و ترسو بود و حتی قدرت دفاع از خود را نداشت بدان حد از شجاعت رسید که به دنبال سهراب به قلب خطر زد و با یکی از سران طالبان درگیری و نزاع فیزیکی کرد؟! چگونگی این تحول شخصیتی در فیلم بی جواب مانده است!
۹) اسلام ستیزی:
که در قالب نماد طالبان و شخصیت آصف(مدعی جهاد علیه روس ها و مجری احکام اسلامی) جلوه گر شده و پیش از آن نیز در دیالوگ میان امیر و پدرش بر سر حرمت شراب نشان داده شده است.
۱۰) تصویر کردن صحنه ی تجاوز:
به تصویر کشیدن صحنه ی تجاوز آصف و همدستانش به حسن یکی از مواردی است که بیش از جنبه ی هنری و سینمایی آن، جنبه ی ایجاد جذابیت تجاری و تاثیرگذاری فرهنگی(ترویج غیر مستقیم همجنس بازی)اش مورد توجه کارگردان و تهیه کنندگان آن بوده است و گرنه می شد با تمهیدات تصویری و استفاده از عناصر بیانی و روایتگر این صحنه را تغییر داد یا حذف کرد!
● نتیجه:
بادبادک باز گرچه بر پایه ی رمانی پرفروش استوار شده است و فیلمنامه ای اقتباسی دارد اما آنچنانی که از کارگردان و سناریست آن انتظار می رفت موفق نبوده است! این فیلم در مقایسه با دیگر فیلم های هالیوودی در جایگاه متوسط قرار می گیرد و اگر منتقدانی چون راجر ایبرت از آن استقبال می کنند به خاطر ساختار فرمیک آن است. دلیل سرمایه گذاری هالیوود برای این فیلم نیز اگرچه امید تهیه کنندگان آن به فروش و موفیقت تجاری است ولی انگیزه سیاسی نیز پشتیبان آن بوده است و آن زمینه سازی برای حضور امریکا در افغانستان است که تا حدودی در ایفای این رسالت خود موفق بوده است.
مرتضی حسینی شاه ترابیآتی بان
۳ نظر:
Очень интересный фильм. Показывает реальные взаимоотношения между людьми разных национальностей и причины конфликтов между ними. Позволяет больше узнать о Афганистане. Очень серьезный фильм
تارنما شما یکی از خوبترین تارنماها در حوزه فرهنگ میباشد میخواستم از مدیر این تارنما تشکر کنم وخسته نباشی بگویم مخصوصا قسمت پیوندها خیلی جالب میباشد با تشکر
хороший фильм, я смотрела...
ارسال یک نظر