علاقه به منشاء و ریشه سوژههای افسانههای روسی در نیمه قرن ۱۹ در روسیه ایجاد گردید و به استاسوف منتقد و میلر شرقشناس باز میگردد. كتاب «منشاء بیلینهای روسی» اثر استاسوف، بازتاب وسیعی در محافل ادبی داشت. درآن زمان بسیاری از معاصرین استاسوف، حماسههای روسی را مانند یک پدیده ملی محض، مورد بررسی قرار میدادند، اما او منشاء کاملاً وابسته و شرقی آنها را به اثبات رساند و آنها را مانند شرح پراكنده سوژههای آریایی، مورد بررسی قرار داد. وليكن ادعاهای وی اشتباه قلمداد شدند و نظريههای او مانند ریشههای شرقی برخی سوژهها مردود اعلام گردیدند كه از آن جمله میتوان به پروتوتیپ / پيشنمونه ایرانی ایروسلان روسی و ديگر شباهتهای بین قهرمانان و پرسوناژهای شاهنامه اشاره كرد. اما میلر برخلاف استاسوف قصد تغییر عقاید جامعه روسی را نداشت، بلکه میخواست به مطالعه حماسه روسی از نقطه نظر يک ایرانشناس بپردازد، او در مقدمه كتاب خود با نام«گشتی در حوزه حماسه روسی» نتایج تحقیقات خویش را درباره ایرانشناسی بیان نمود: «مطالعه الفاظ ملی ایران و قفقاز مدتهاست كه علایق علمی من را جهت داده و بتدريج روی دیدگاههای من تأثیر گذاشتهاند.»
وی به تفاوت بین پرسوناژهای بیلینها و پیشنمونههای تاریخی آنها توجه نموده و همچنین تناسبات بین قهرمان حماسی روسی و ایرانی را ذكر كرده و خواننده را به اولین منابع برخی سوژههای روسی و خصوصاً به حماسه بزرگ زبان فارسی «شاهنامه» ارجاع داده بود. این ایدهها را شاگرد او مینورسکی، كامل نمود. سخنرانی او در سالروز هزار سالگی فردوسی در تهران به چاپ رسید كه سهم بسزایی در آموزش تطابقات روسی - ایرانی داشت که تا آن زمان در روسیه بدان خوبی شناخته شده نبود. مينورسكی در سخنرانی خود به راههای نفوذ سوژههای ایرانی در روسیه از طریق واسطه های ترکی و قفقازی اشاره داشت.
تاپاروف زبانشناس برجسته روسی، روش بسیار گستردهای برای تحقیق تطابقات ایرانی - روسی پیشنهاد داد. او چندین زمینه را که در آنها تأثیر ایرانی بطور واضح مشخص بود و بخصوص الفاظ اسلاوی را که در آنها مکاتب ایرانی مهم مشاهده میشدند، نشان داد. این دانشمند سه مرحله اصلی تأثیرات فرهنگی - زبانی دنیای ایرانی و اسلاو شرقی را مشخص نمود، ضمن آنکه بر نقش دهنده ايران و گيرنده اسلاو تأكيد كرده بود. تاپاروف نيز همانند پیشینان خود مجدداً به تطابقات بین «شاهنامه» و «داستانی درباره ایروسلان» توجه نشان داده بود.
ایروسلان (از کلمه ترکی ارسلان / شیر) و لازاراویچ قهرمان افسانههای روسی هستند كه ایروسلان با رستم، لازار (زال زاریا) با زالزر و کارتااوس با کیکاووس منطبقند و همچنین سبک داستانسرایی سوژهای که اساس آن را داستان آزادی کیکاووس توسط رستم در مازندران و درباره نبرد رستم با سهراب در برگفته است را می توان در افسانه ایروسلان مشاهده كرد. علاوه بر اين بعدها که مرز بین افسانه و حماسه از بین رفت، ایروسلان از یک پرسوناژ افسانهای به قهرمان بیلینهای جدید تبدیل شده و بخش تفکیک ناپذیر حماسههای روسی جدید شد. بدین ترتیب در سه دهه نخست قرن ۲۰ در شمال روسیه بیلینهایی درباره ایروسلان نگاشته شد.
در داستانی درباره ایلیا مورامتس و راهزن سالاووی نيز نه تنها سوژه ایرانی رستم وجود دارد بلکه جزئیات آن نیز موجود است. برای مثال یکی از مهمترین صحنههای حماسه روسی، لحظه ملاقات قهرمان ایلیا و حریف او سالاووی است که محققین آن را بارها با صحنه شاهنامه که در آن رستم برطبق نصیحت سیمرغ، اسفندیار را بوسیله پرتاب تیر به چشم راست میکشد، مقایسه كردهاند و با سیمای مشابه ایلیا که با پرتاب تیر به چشم راست سالاووی بر وی پیروز میشود، مشابه است.
جالب است که ديگر پرسوناژ این سوژههای تطابقی، پرندهها هستند (سیمرغ و بلبل). در واقع بلبل بیلینها ويژگی های انسانی دارد، اما در عین حال شبیه پرنده روی درخت زندگی میکند. در افسانههای روسی یک پرسوناژ جالب دیگر نیز دیده میشود که او هم روی درخت مینشیند و آن گربه بایون یا داستانسرا میباشد.
شبیه اسفندیار حماسههای ملی ایرانی، گربه افسانههای روسی علاوه بر ستون سنگی مسکن دیگری نیز دارد که یک خانه سنگی میباشد. قهرمان با گربه افسانهای به مقابله میپردازد و پس از پیروزی بر او پوست او را میپوشد. همچنین در افسانه روسی وال - والاویچ قهرمان ابتداء اژدها را میکشد، سپس دستیار او گربه را كشته و پوست او را میپوشد و به نزد صاحب او بابایاگا - زن جادوگر جنگل افسانههای روسی میآورد.
در افسانه دیگری برای آنکه زن جادوگر کمک کند تا شوهرش بر گربه پیروز شود برای او اسلحه و سازوبرگ درست میکند. قهرمان افسانه که در ابتداء بعنوان تاجر حضور دارد بهطور غیرمنتظره بهخاطر مبارزه با گربه به جنگجو تبدیل ماهیت می دهد. آیا جنگجویان روسی با پوست گربه با قهرمان ادبی مشهور جهانی در لباس شیر یا ببر (یا پلنگ) چنانکه رستم در سازوبرگ شگفت انگیز خود با ببر بیّان بود، جور در نمیآید؟
در قرن هفدهم لغت ببر در زبان روسی لغتی کاملاً عادی و مفهوم بود و در نامهها و مدارک روسی آن زمان بدون ترجمه مورد استفاده قرار میگرفت. كلمه فارسی آن (بيّان) بسيار با لغت روسی آن (بايان) هموزن می باشد و به معنای راوی، نقال و دروغگو میباشد و ريشه آن از فعل روسی (بايات) به معنای "گفتن،سرودن" است. به همین علت (هرچند این فقط يک فرضیه است) برای گوش روسی ببر بیّان میتواند کاملاً مفهوم واقع شود و تقریباً معنای شیر، پلنگ، ببر و یا چنین چیزی باشد که داستانسرايی میکند. جالب است که گاهی در افسانههای روسی مستقیماً به منشاء فرازمینی گربه اشاره میشود، که اغلب گربه فرادریایی یعنی آمده از آنسوی دریاها (و شاید منظور آمده از ایران به روسیه باشند) نامیده میشود.
راهزن سالاووی (چنانكه اشاره شد ویژگیهای مشترک زیادی با اسفندیار داشت) با طبیعت پرندهگون خود، سیمرغ را به یاد میآورد که به جیمز راسل ایران شناس مشهور اجازه میدهد هر دو را در ارتباط با یک موتیو قدیمی پرندگان بر درخت صلح (در مقاله بلبلان، بلبلان...) مورد بررسی قرار دهد.
بدین ترتیب در این سیماهای گلچین شده که بتدریج در حماسههای روسی جمع شدهاند، می توان متوجه بازتابهای حماسه بزرگ ایران شد و ایده مطرح شده توسط تاپاروف را که به نقش تأثیرات ایرانی بر فرهنگ روسی می پردازد (ایرانی - دهنده بر روسی - گيرنده) منصفانه تلقی نمود. بیایید با نگاهی جدید میراث تاریخی خود را بنگریم.
بر گرفته از (با اندکی تغییر): www.iraneurasia.ir
وی به تفاوت بین پرسوناژهای بیلینها و پیشنمونههای تاریخی آنها توجه نموده و همچنین تناسبات بین قهرمان حماسی روسی و ایرانی را ذكر كرده و خواننده را به اولین منابع برخی سوژههای روسی و خصوصاً به حماسه بزرگ زبان فارسی «شاهنامه» ارجاع داده بود. این ایدهها را شاگرد او مینورسکی، كامل نمود. سخنرانی او در سالروز هزار سالگی فردوسی در تهران به چاپ رسید كه سهم بسزایی در آموزش تطابقات روسی - ایرانی داشت که تا آن زمان در روسیه بدان خوبی شناخته شده نبود. مينورسكی در سخنرانی خود به راههای نفوذ سوژههای ایرانی در روسیه از طریق واسطه های ترکی و قفقازی اشاره داشت.
تاپاروف زبانشناس برجسته روسی، روش بسیار گستردهای برای تحقیق تطابقات ایرانی - روسی پیشنهاد داد. او چندین زمینه را که در آنها تأثیر ایرانی بطور واضح مشخص بود و بخصوص الفاظ اسلاوی را که در آنها مکاتب ایرانی مهم مشاهده میشدند، نشان داد. این دانشمند سه مرحله اصلی تأثیرات فرهنگی - زبانی دنیای ایرانی و اسلاو شرقی را مشخص نمود، ضمن آنکه بر نقش دهنده ايران و گيرنده اسلاو تأكيد كرده بود. تاپاروف نيز همانند پیشینان خود مجدداً به تطابقات بین «شاهنامه» و «داستانی درباره ایروسلان» توجه نشان داده بود.
ایروسلان (از کلمه ترکی ارسلان / شیر) و لازاراویچ قهرمان افسانههای روسی هستند كه ایروسلان با رستم، لازار (زال زاریا) با زالزر و کارتااوس با کیکاووس منطبقند و همچنین سبک داستانسرایی سوژهای که اساس آن را داستان آزادی کیکاووس توسط رستم در مازندران و درباره نبرد رستم با سهراب در برگفته است را می توان در افسانه ایروسلان مشاهده كرد. علاوه بر اين بعدها که مرز بین افسانه و حماسه از بین رفت، ایروسلان از یک پرسوناژ افسانهای به قهرمان بیلینهای جدید تبدیل شده و بخش تفکیک ناپذیر حماسههای روسی جدید شد. بدین ترتیب در سه دهه نخست قرن ۲۰ در شمال روسیه بیلینهایی درباره ایروسلان نگاشته شد.
در داستانی درباره ایلیا مورامتس و راهزن سالاووی نيز نه تنها سوژه ایرانی رستم وجود دارد بلکه جزئیات آن نیز موجود است. برای مثال یکی از مهمترین صحنههای حماسه روسی، لحظه ملاقات قهرمان ایلیا و حریف او سالاووی است که محققین آن را بارها با صحنه شاهنامه که در آن رستم برطبق نصیحت سیمرغ، اسفندیار را بوسیله پرتاب تیر به چشم راست میکشد، مقایسه كردهاند و با سیمای مشابه ایلیا که با پرتاب تیر به چشم راست سالاووی بر وی پیروز میشود، مشابه است.
جالب است که ديگر پرسوناژ این سوژههای تطابقی، پرندهها هستند (سیمرغ و بلبل). در واقع بلبل بیلینها ويژگی های انسانی دارد، اما در عین حال شبیه پرنده روی درخت زندگی میکند. در افسانههای روسی یک پرسوناژ جالب دیگر نیز دیده میشود که او هم روی درخت مینشیند و آن گربه بایون یا داستانسرا میباشد.
شبیه اسفندیار حماسههای ملی ایرانی، گربه افسانههای روسی علاوه بر ستون سنگی مسکن دیگری نیز دارد که یک خانه سنگی میباشد. قهرمان با گربه افسانهای به مقابله میپردازد و پس از پیروزی بر او پوست او را میپوشد. همچنین در افسانه روسی وال - والاویچ قهرمان ابتداء اژدها را میکشد، سپس دستیار او گربه را كشته و پوست او را میپوشد و به نزد صاحب او بابایاگا - زن جادوگر جنگل افسانههای روسی میآورد.
در افسانه دیگری برای آنکه زن جادوگر کمک کند تا شوهرش بر گربه پیروز شود برای او اسلحه و سازوبرگ درست میکند. قهرمان افسانه که در ابتداء بعنوان تاجر حضور دارد بهطور غیرمنتظره بهخاطر مبارزه با گربه به جنگجو تبدیل ماهیت می دهد. آیا جنگجویان روسی با پوست گربه با قهرمان ادبی مشهور جهانی در لباس شیر یا ببر (یا پلنگ) چنانکه رستم در سازوبرگ شگفت انگیز خود با ببر بیّان بود، جور در نمیآید؟
در قرن هفدهم لغت ببر در زبان روسی لغتی کاملاً عادی و مفهوم بود و در نامهها و مدارک روسی آن زمان بدون ترجمه مورد استفاده قرار میگرفت. كلمه فارسی آن (بيّان) بسيار با لغت روسی آن (بايان) هموزن می باشد و به معنای راوی، نقال و دروغگو میباشد و ريشه آن از فعل روسی (بايات) به معنای "گفتن،سرودن" است. به همین علت (هرچند این فقط يک فرضیه است) برای گوش روسی ببر بیّان میتواند کاملاً مفهوم واقع شود و تقریباً معنای شیر، پلنگ، ببر و یا چنین چیزی باشد که داستانسرايی میکند. جالب است که گاهی در افسانههای روسی مستقیماً به منشاء فرازمینی گربه اشاره میشود، که اغلب گربه فرادریایی یعنی آمده از آنسوی دریاها (و شاید منظور آمده از ایران به روسیه باشند) نامیده میشود.
راهزن سالاووی (چنانكه اشاره شد ویژگیهای مشترک زیادی با اسفندیار داشت) با طبیعت پرندهگون خود، سیمرغ را به یاد میآورد که به جیمز راسل ایران شناس مشهور اجازه میدهد هر دو را در ارتباط با یک موتیو قدیمی پرندگان بر درخت صلح (در مقاله بلبلان، بلبلان...) مورد بررسی قرار دهد.
بدین ترتیب در این سیماهای گلچین شده که بتدریج در حماسههای روسی جمع شدهاند، می توان متوجه بازتابهای حماسه بزرگ ایران شد و ایده مطرح شده توسط تاپاروف را که به نقش تأثیرات ایرانی بر فرهنگ روسی می پردازد (ایرانی - دهنده بر روسی - گيرنده) منصفانه تلقی نمود. بیایید با نگاهی جدید میراث تاریخی خود را بنگریم.
بر گرفته از (با اندکی تغییر): www.iraneurasia.ir
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر