جوانی مشهور به ممل آمريكايی هدفش سفر به آمريكا است. ممل دوستی دارد كه از آمريكا برايش نامه می نويسد و او را به رفتن به آمريكا تشويق می كند. ممل با دزديدن قالپاق اتومبيل و فروش آنها به يک ارمنی به نام سركيس روزگار می گذراند. او به كمک سركيس گذرنامه می گيرد؛ اما چون ضامن معتبری ندارد به او ويزا نمی دهند. روزی ممل اتومبيل زنی به نام نسرين را می دزد و در آن نامه ای می يابد كه از نسرين دعوت شده به آمريكا سفر كند. ممل اتومبيل را به نسرين پس می دهد و با او دوست می شود. مادر نسرين ضامن ممل می شود؛ اما وقتی دوستی ميان ممل و نسرين عميق می شود نسرين به ممل می گويد كه آن زن مادرش نيست، بلكه زن ثروتمند و خوش گذرانی است كه چشمش در پی مردها است. ممل از نسرين می رنجد و به او پرخاش می كند. ممل وقتی می بيند نسرين سرپناهی ندارد او را به خانه ی پدری اش می برد و به عنوان نامزدش معرفی می كند. صبح روز بعد وقتی ممل از خواب بيدار می شود می بيند كه نسرين خانه را ترک كرده است. چندی بعد ممل تصميم می گيرد همراه زن خوش گذران به آمريكا برود؛ اما در فرودگاه دستگير می شود.
برگرفته از: www.sourehcinema.com
برگرفته از: www.sourehcinema.com
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر